Sunday, January 30, 2011

یک سال دیگر هم گذشت. یک سال گذشت و تو باز روز تولدت زندان بودی!

پدر جان سلام،

یک سال دیگر هم گذشت. یک سال گذشت و تو باز روز تولدت زندان بودی!

انگار دیروز بود که برای اولین تولدت در زندان نامه مینوشتم. باز هم مثل آن نامه خیلی تلخ است که روز میلاد عزیزترین کست تولدش را در زندان به وی تبریک بگویی. اما گویی مقدر است بر ما این تلخی ها، تا فردای آزدی ایران مان از یاد نبریم که زندان سزای منتقدان نیست. 

پدر جان، نمیدانم که از اوضاع روز جهان خبر داری یا نه؟ اصلا اخبار به تو میرسد یانه؟ هرچند بعید میدانم این گونه اخبار را بگذارند که به شما اسیران در بند برسد، که مبادا روحیه مقاوم تان را مقاوم تر کند. با آن که میدانم که این نامه هم شاید به دستت نرسد، باز آن را مینویسم تا سندی باشد برای فرداها. تا وقتی با هم آن را خواندیم این روزها تلخ تر از زهر را به یاد آوریم و بدانیم که زندگی در گذر است، چه تلخ و چه شیرین. آسوده آن که شرافتش را به ارباب قدرت نفروخته. 

پدر جان اوضاع خاورمیانه در حال تغییر است. همه جا را اعتراضات مردم فراگرفته است. تونس انقلاب شد و رییس جمهور مادام العمرش از کشور فرار کرد. مصر چند روز است که صحنه اعتراضات مردم است. نیستی تا ببینی که گویی جنبش سبز ما در مصر نیز جوانه زده است. صحنه هایی که می بینی که همه برایت آشنا هستند. در تهران و در سال گذشته به کرات این دیده ای. در عربستان، اردن و یمن نیز مردم تازه به قدرت خویش پی برده اند. 

میبینی پدر جان، باور کن که تلخی ها مردم ایران، نتیجه اش بیداری مردم بوده است. گویی جنبش سبز، حریت و آزادگی را به مردم این منطقه یاد داده است. خون اعتراض به سیاهی و تباهی را در شریان های مردمان جاری ساخته است. پدر جان، سی و دو سال سعی کردند که انقلاب دزدی کرده اشان را، همان انقلابی که از مردم دزدیدند، به کشورهای دنیا، با زور پول و قدرت اسلحه به  دنیا صادر کنند. و حاصلی جز ویرانی برای مردمان این کشورها به بار نیاوردند. ولی جنبش ما، بدون آن که خود بخواهد، سرمشق دیگران شد.

پدر جان،  این رویدادها هر روز بیشتر امیدم به پیروزی را زنده تر کرد. کاش تو هم بودی و میدیدی که پایان خفت بار بن علی چه بود؟ از ملکت فرار کرد. مبارک که یادت هست. هم او که اجازه نفس کشیدن به مردمانش نمیداد و خود را حاکم مادام العمر مردمان مصر می دانست.  مردم او را به زانو در آورده اند. آمد و در تلویزیون جلوی همه جهانیان گفت که صدای انقلاب تان را دیر شنیده ام. به من مهلت دهید تا اوضاع را اصلاح کنم. مردم ایران بدون استتثنا یاد شاه مخلوع افتادند و آن نطقش که مردم صدای انقلاب تان را دیر شنیدم. 

پدر جان باور دارم که سرنوشت همه دیکتاتورها یکی است. این را تاریخ به من میگوید. آنان که از مردم بریدند، و بر دهان خود و اطرافیانشان گذاشتند. آنان که مردم را جز اسباب ارضای امیال خود ندیدند. آنان که حق شهروندی فقط برای خواص با بصیرت خودشان، که هر روز هم تنگ تر میشود، و در آخر عمر جز خودشان و ولی عهدشان کسی در دایره آن نمی ماند، آنان جان انسان های بیگناه را می ستانند تا دیگران را بترسانند. هر روزشان بدون مرگ انسان ها به پای دار، مزه و طعم خوبی ندارند. همان ها که از خون و جان مردمانشان همچون انگلی می مکند، همه آن ها یک سرنوشت دارند. این ترانه فرهاد را این روزها با خود زمزمه میکنم که:

محمد

گفتی كه یک ديار

    هرگز به ظلم و جور نمیماند (برپا و) استوار

والا پیامبر، محمد


پدر جان، قبل از نوشتن این نامه خواب بودم و خوابی می دیدم. خوابی بس عجیب بود. خواب میدیدم که یکی از مجریان صدا و سیما،به یک بار وسط برنامه شروع کرد و از از ظلم و ستم بر زندانیان گفت. از تو و دیگران زندانیان نام برد. از کهریزک گفت و تجاوزها به زندانیان.

از خواب که برخواستم، از دیدن چنین خوابی بسیار متعجب بودم. با خود فکر که کردم دیدم ، که یک پیام بوده به من. پیام آن که آنان که بر سر نیزه حکومت میکنند، هر چه ستبری دیوار استبدادشان بیشتر شود، ترک برداشتنش آسان تر می شود. در صدا و سیمای خانوادگی آقای خامنه ای که حتی جایی برای فردوسی پورها به آن جهت که عادل هستند نباشد، چنین پیش آمدهایی شدنی است. زور که زیاد شود، و زندگی مردمان که تباه، یک نفر ممکن است مانند آن جوان سبزی فروش دوره گرد تونسی، ممکن است طاقتش طاق شود و خود را همچون شمعی آتش زند تا یاد انسان های در زندان دیکتاتور بیاندازد که سکوت بس است، آن ها زندگی را بر ما حرام کرده اند و آن گاه است که سیل مردم میخروشد و هر آنچه را در مسیرش باشد می شوید. و آنگاه است که فرعون ها، ذلیل مردمان می شوند. من باور دار که فرعون ایران، خون ریز تر، سفاک تر، و دژخیم تر از فرعون های دیگر است. ولی مقابل هیتلر جوجه دلقکی بیش نیست. تاریخ، فرعون های بسیاردر خود دیده است، از آنان که از دین خدا ابزار تحمیق انسان ها ساختند تا آن ها که از قدرت ملی گرایی مردم، مرگ را برای انسان هایی با نژاد دیگر رقم زدنند. اما تاریخ نشان داده که فرعون ها می روند و آینده از آن آنانی است که تا سپیده، منتظر طلوع خورشید آزادی باقی ماندند. پدرجان، از امروز روزها را خواهم شمرد که کی فرعون ایران، بر صحنه تلویزیون ظاهر شود و بگوید غلط کردم که اعتراض شما را کاریکاتور دانستم. غلط کردم که هر روز جوانان تان را اعدام کردم. غلط کردم، و تازه صدای انقلاب تان را شنیدم. آن روز چه دور باشد چه نزدیک، خامنه ای فقط افسانه ضحاک خواهد بود و ما مردمان، بر خیابان ها گرد هم خواهیم آمد و سرود آزادی خواهیم خواند


Posted via email from Onlymehdi

poster: For Your Birthday

Monday, January 24, 2011

Letter to Ban Ki-Moon For All The Prisoners

Download now or preview on posterous
bi ki.doc (32 KB)

سلام آقای رییس!

امیدوار هستم که امروز صبح اخبار را چک کرده باشید، و نیم نگاهی هم به اخبار حقوق بشر انداخته باشید و در میان اخبار حقوق بشر، اخبار نقض حقوق بشر در ایران برای تان به قدری عادی و کم اهمیت نبوده باشد که حداقل تیتر خبر مربوط به ایران را نخوانده باشید. آقای رییس واقعیت تلخی است، اما خبر اعدام اگر هر روزه شود، قبحش ریخته میشود. اگر هم اخبار را نخوانده اید، و یا برای تان اخبار ایران اهمیتی نداشته است، اجازه میخواهم تا من به استحضارتان برسانم. امروز صبح به وقت تهران، جعفر کاظمی و محمدعلی حاجآقایی به همراه سه نفر دیگر امروز صبح اعدام شدند. آقای رییس، کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران با انتشار بیانیهای اعلام کرده است که از ابتدای سال نوی میلادی تا کنون ۴۷ نفر در ایران اعدام شدهاند، یعنی به طور متوسط هر هشت ساعت یک نفر در ایران اعدام شده است. امیدوارم برای شما جان یک ایرانی با یک شهروند آمریکایی و یا یک یهودی ساکن اسراییل یکسان باشد، چرا که شما نماینده همه ملت ها و همه ابنا بشر هستید!

آقای رییس من فرزند عیسی سحرخیز هستم. اسم او را حتما شنیده اید. او یک زندانی در زندان رجایی شهر کرج می باشد که حتی اجازه انتقال به بیمارستان را برای مداوای پزشکی نمی دهند. اگر نمی دانید، باید بگویم که تا کنون چند بار در زندان بی هوش شده است. حتی اخبار از فلج شدن او حکایت دارد. 

آقای رییس من ایرانی هستم. یعنی جایی که هزاران نفر را به جرم شرکت در یک اعتراض ساده، که طبق اصل 27 قانون اساسی حکومت فعلی ، حق هر شهروند است، زندانی کرده اند. حتما نام کهریزک را شنیده اید و میدانید که چه فجایعی در آن جا رخ داد. آقای رییس از شما خواهش میکنم، لحظه ای فکر کنید که به جای پدر امیر جوادی فر هستید. پسرتان را به پلیس تحویل میدهید، ولی جنازه وی را تحویل میگیرید! چه حالی خواهید داشت؟ همچینین خواهش میکنیم خود را به جای مادر عبدالله مومنی بگذارید، و خبر دار شوید که سر فرزندتان را برای اعترافات کاذب، در کاسه توالت کرده اند؟ آقای رییس اگر فرزند شما را همچون آرش صادقی مجبور کرده بودند که کاسه توالت را لیس بزند، چه حالی داشتید؟ 

جناب آقای رییس،

شما نماینده ارزش های انسانی هستید.  یکی از ارزشمندترین ره آوردهای  بشر در تاریخ طولانی خود، عدالت و آزادی بوده است. و شما این بار سنگین را به دوش میکشید که دادستان انسان ها باشید. پس انتظار بی جایی نخواهد بود اگر از شما خواستار باشم که در ایفای وظیفه قانونی خود در برابر نقض سازمان یافته حقوق بشر، مصرتر باشید. 

آقای بان کی مون،

شکنجه، ممانعت از معاینه و مداوا، اعدام در بی خبری وکیل، تجاوز و صدها مورد دیگری که امروز در زندان های جمهوری اسلامی و با آمریت شخص سید علی خامنه ای ، رهبر جمهوری اسلامی صورت میگیرد، همگی خلاف منشور حقوق بشر می باشند. منشوری که کشور ایران نیز پایبند به رعایت آن بوده است. اکنون و بر اساس هزاران گزارش توسط سازمان های حقوق بشری، حقوق زندانیان سیاسی در ایران ضایع میشود.  از شما تقاضا دارم در جهت ایفای وظیفه و تکلیف قانونی خود، همراه با کمیته حقیقت یاب، حداقل به ایران سفر کنید و از نزدیک مشاهده نمایید که زمانی که شما رییس سازمان ملل بودید، چگونه انسان هایی را در سیاهچاله های قرون وسطی شکنجه میکنند و از کوچکترین حقوق انسانی، همچون حق مداوا تحت پزشک متخصص محروم می نمایند

مهدی سحرخیز


Posted via email from Onlymehdi